جدول جو
جدول جو

معنی پیاله زر - جستجوی لغت در جدول جو

پیاله زر
(لَ / لِ یِ زَ)
آفتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 12)
لغت نامه دهخدا
پیاله زر
پیاله ای که از زر ساخته باشندجام زرین، آفتابخورشید
تصویری از پیاله زر
تصویر پیاله زر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیله ور
تصویر پیله ور
سوداگر، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، چرچی، سقط فروش، سقطی، خرده فروش، پیلور برای مثال چو در بسته باشد چه داند کسی / که جوهرفروش است یا پیله ور (سعدی - ۵۳)، ابریشم فروش، فروشندۀ قز، قزّاز، ابریشمی، کسی که پیله می خرد و ابریشم می ریسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاله جور
تصویر پیاله جور
پیالۀ مالامال، پیالۀ پر از می
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاله کش
تصویر پیاله کش
پیاله پیما، باده نوش، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاله دار
تصویر پیاله دار
دارای پیاله، ساقی، باده نوش، باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
(لِ زُ)
کرسی سن و اوآز از ناحیۀ ورسای واقع در ساحل رود ایوت دارای 5960 تن سکنه که راه آهن ارلئان از آن گذرد. و این شهر مسقطالرأس بارا است
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَج ج)
پیاله پیما. (آنندراج). می خوار. میخواره. پیاله پیما:
رند پیاله کش را تأثیر واگذاریم
کاری بما ندارد ما را به او چه کار است.
محسن تأثیر.
رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 157 شود
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
آنکه پیاله زند. باده نوش. میخوار
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ وَ)
پیلور. شخصی که داروو اجناس عطاری و سوزن و ابریشم و مهره و امثال آن بخانه ها گرداند و فروشد. (برهان). دارو فروش. (آنندراج). صیدنانی. (تفلیسی) (مهذب الاسماء). خرده فروش. دوره گرد در ده ها. پلژی فروش. عطار. عقاقیری. چرخچی. کسی که اسباب مختلف در کیسه یا بسته ریزد و برای فروش دوره گرداند و عموماً به ده ها برد. (فرهنگ نظام). چرچی. تاجر دوره گرد. صندلانی. دست فروش. پلژه فروش. (مهذب الاسماء). در محاوره کسی که مس و سفیداب و دیگر آرایش زنان در کوچه ها فروشد. (از آنندراج) :
در ته پیلۀ فلک پیله ور زمانه را
نیست به بخت خصم تو داروی درد مدبری.
خاقانی.
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهرفروش است یا پیله ور.
سعدی.
این مسئله از هم طلبان معرکه گیرند
این خرقۀ پشمینه کشان پیله ورانند.
مخلص کاشی (از آنندراج).
فلاوره، پیله وران، طبیب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ جَ)
پیالۀ مالامال. پیالۀ پر، چه جور یکی از خطوط جام جم است که بر لب بود. (از آنندراج). رجوع به ’جور’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
که پیاله دارد. خداوند پیاله. صاحب پیاله، که محافظت پیاله با اوست. رکابدار. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل کلمه رکابدار) ، شرابخوار. ج، پیاله داران. (از آنندراج) :
میکرد گریه ساقی بر گرد لاله زاری
گویا به یادش آمد دور پیاله داران.
آصفی.
، نام نوعی از رستنی ها. رجوع به پیاله داران شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
باده نوشیدن. می نوشیدن. صراحی کشیدن. شراب خوردن
لغت نامه دهخدا
شخصی که دارو و اجناس عطاری و سوزن و ابریشم ومهره ومانند آن بخانه ها گرداند و فروشد خرده فروش دوره گرد: چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروش است یا پیله ور ک (سعدی)، طبیب پزشک
فرهنگ لغت هوشیار
پیاله مالامال پیاله پر (چه جوریکی از هفت خط جام است که برلب پیاله باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله دار
تصویر پیاله دار
شرابخوار، صاحب پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله زدن
تصویر پیاله زدن
باده نوشیدن می خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیاله پیما می خوار باده نوش: رند پیاله کش را تاثیر او گذاریم کاری بما ندارد ما را باو چه کار است ک (محسن تاثیر لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله زدن
تصویر پیاله زدن
((~. زَ دَ))
باده نوشیدن، می خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاله کش
تصویر پیاله کش
((~. کِ))
شراب خوار، باده نوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیله ور
تصویر پیله ور
((~. وَ))
دست فروش، دوره گر د، عطار، پزشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاله دار
تصویر پیاله دار
ساقی، شراب خوار، باده نوش
فرهنگ فارسی معین
پیشه ور، خرده فروش، دوره گرد، کاسب، محترفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع زنگوله های بزرگ که بر گردن گاو آویزند
فرهنگ گویش مازندرانی